شیطونی نکنید ایناز و ایلیاااااااو
وااااای خداااااای من چیکار کنم از دستتون .یه وقتایی میخوام داد بکشم ولی ایناز دلت کوچیکه و نازک زود ناراحت میشی و میای منو بوس میکنی و میگی ببخشید اما ایلیا خان داره بزرگ میشی و یه کم هم زور .اره اخه انگورای ابجی رو گرفتی همه رو به اون اصلا ندادی اشکشو راه انداختی. . از دست ابجی گرفتی بلاااااا همه رو نباید تو بخوری اخه اخرش رفتی یه پله رو بالا یه وقتایی هم با هم جفت میشین و منو حرص میدین اخه خاک بازی نکنیین . . .خدای من .الاهی فدای خنده هاتون بشم . . . باباجون خسته که از سر بیرون اومده باید وایسه شما رو تاب بده .صدای خنده هاتون تا دو طبقه رفت ...
نویسنده :
مادر ایلیا و ایناز
19:43